در مطالعه علل رفتار مجرمانه هميشه بايد عوامل چندگانه موجد جرم و تاثير متقابل آنها را در يكديگر مورد نظر قراردهيم. برحسب مورد ممكن است تاثير يكي از اين عوامل از عامل ديگر بيشتر باشد، ولي هيچ گاه يك عامل واحد، علت كليه رفتارهاي مجرمانه نيست.
در بزه كاري، عوامل اجتماعي و رواني هردو بر يكديگر اثر مي گذارند و با يكديگر همبستگي دارند. عوامل دسته اول در محيط وجود دارد و فرد را تحت تاثير قرار مي دهد. عوامل دسته دوم نيز در درون شخصيت موجود است و در مقابل محيط واكنش نشان مي دهند و روشن است كه از لحاظ كيفيت و كميت، تغيير پيدا مي كنند و ممكن است به صورت هاي بي شمار با يكديگر تركيب يابند.
روان شناسی، تمام عرصههای زندگی انسان، قبل از تولد، بعد از تولد، در جریان زندگی و تا آخرین لحظات حیات اجتماعی را مطالعه میکند. همچنین در شناخت پدیدههای جرم، ناهنجاریهای اجتماعی و اخلاقی، روان شناسی با مکانیزم و روند خاص، میتواند تحلیل، ارزیابی و جلوگیری نماید.
روان شناسی؛ جرم را عملی میداند که نظم اجتماع را به هم میزند و مجرم کسی است که عملاً مرتکب جرم میشود، و دست خود را به این پدیده آلوده میسازد. خداوند انسان را خلیفه، جانشین، امانتدار، صاحب اراده، اختیار و دارای عقل و اندیشه که همه چیز را تحلیل و ارزیابی نماید، خلق کرد. ولی انسان در دورههای مختلف تاریخ که تحت تأثیر احساسات خویش قرار گرفته، در یک دوره از زندگی دست به جرم و جنایت میزند.
پدیده جرم ریشههای عمیق و تاریخی دارد و واژه «جرم» را دانشمند فرانسوی به نام توپینارد(Topinard) برای اولین بار در مطالعات و تحقیقات رواشناختی خود به کار بست و پس از آن دانشمندان دیگری با نظریات مختلف وارد صحنههای جنایی شدند و کار خود را با پرسیدن سئوالات ذیل آغاز کردند:
ـ جرم چه تأثیری بر شخصیت انسان میگذارد؟
ـ ریشههای روانشناختی جرم کدام است؟
ـ چگونه میتوان از وقوع این پدیده جلوگیری کرد؟
ـ درمان شخصت تبهکار چگونه امکانپذیر است؟
در جواب به چنین سئوالات و مشابه آن روان شناسی با نگرش به ابعاد شخصیت انسان، سرگذشت تحولات اجتماعی و خانواده، مطالعات و تحقیقات عمیق را انجام دادند. گرچه ریشه جرم و جنایت را میتوان تا سپیده دم تاریخ بشری به واپس برد، از آن هنگامی که آدم و حوا به علت ارتکاب عملنهیشدهای چون خوردن گندم از بهشت رانده شد و پسرشان قابیل برادر خود هابیل را به قتل رساند، پدیده جرم آغاز شد.
از آن لحظه دردناک تاریخی به این سو، جنایت همان جنایت باقی ماند. اما همواره رنگ عوض کرد و سایه خود را بر گستره گیتی افگند. به گفته نلسون «ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی یک جامعه بر اساس طبیعت انسانها، تمایلات و تواناییهای آنها بنا شده است».
بسیاری از روان شناسان و روان کاوان، علل رفتار جنایی را بر حسب نقض شخصیت مجرم میدانند و آنان به این باورند که برخی از گونههای شخصیتی بیشتر از گونههای دیگر گرایش به تبهکاری و ارتکاب جرم دارد. یعنی شخصیت انسان در وضعیتهای گوناگون اجتماعی تحت تأثیر پدیدههای جرم از طرف دیگرانقرار گرفته و یا این که تمایلات انسان از محدوده خود خارج میشود و شخص دست به ارتکاب جرم و جنایت میزند. به نظر فروید تجربههای دوران کودکی به ویژه ارتباط کودک با مادر نقش اساسی در رشد شخصیت و نحوه سازگاری او با سایر افراد جامعه در آینده دارد.
طبق این دیدگاه رفتار جنائی در درون انسان جای دارد و چنین رفتاری که از فرد سر میزند، تحت تأثیر تمایلات ناخودآگاه انسان میباشد. بعضی از روان کاوان به این باور بودند که جرم به گونهای بیماری روانی در نظر میآید که از نابسامانیها در یکی از لایههای سه گانه شخصیت (نهاد، من فرامن)، فرد و یا روابطآنها با یکدیگر پدید میآید. چنانچه در دوران اولیه زندگی کودکان در محیط خانواده که اساسیترین مرحله رشد، شکلگیری شخصیت و تکوین هویت کودکان میباشد، باید برای شناخت، ریشهیابی و درمان رفتار نابههنجار اجتماعی و اخلاقی، محیط باشد.
فروید که رسالت خویش را در عرصه تشکیل شخصیت کودک به پایان رسانید، همه را متوجه ساخت که تا زمانی که ما خانوادههای تربیت یافته نداشته باشیم، فرزندان تربیت یافته نداریم. و محیط خانواده یک عامل اصلی و کلیدی در رفتار مجرمانه کودک در زندگی اجتماعی اوست. کار روان شناسان در مطالعه روی شخصیت، سازگاری، نحوه تربیت سبب شد تا روانپزشکان با استفاده از پرسش نامههای خود بتوانند شخصیت مجرم را چه در لحظات اولیه زندگی و چه بعد از آن بشناسند.
به عقیده بعضی از دانشمندان شخصیت انسان به مثابه قطبی پنج قطعی بسیار بزرگی است که فقط بخش کوچکی از آن آشکار و در سطح آگاهی است و بخش عمده آن زیر آب است، یعنی در ناخودآگاه قرار دارد.
گرچه فروید یک روان شناس بود تا جرمشناس، اما مطالعات و تحقیقات او اثر بسیار سازندهای را در شناخت جرم و جنایت تا به حال به جا گذاشته است. بسیاری از روان شناسان که در مراکز قانونی، جنایی و مشورتی کار میکنند، میتوانند به نحو احسن انواع جرم و جنایت و اثرات آن بالای شخصیت انسان را بشناسند و حتی درمان و اصلاح نمایند.
نظریات فروید رفته رفته در را به سوی جهان گشود و آهسته آهسته پدیدههای جرم و جنایت را با مکانیزم روانی، تجربههای دوران کودکی و شخصیت کودکان شناخت. چنانچه یک روان شناس در نمونهشناسی خود به سه نوع مردم اشاره میکند:
در نخستین نوع، شخصیت و ابعاد شخصیتی انسان بیش از اندازه لازم رشد و نمو یافته است. در نتیجه وی بیش از حد خویشتندار، سازگار و هدف مند میباشد که چنین فردی دارای وجدان عالی بوده و میتواند بسیاری از موارد جرم و جنایت را بشناسد و جلوگیری نماید.
دومین نوع، درست عکس نوع نخست است؛ آدمی است غیراجتماعی و پرخاشگر و ویژگیهای شخصیتی در او به اندازه کافی رشد نکرده است و در نتیجه، سازگاری او در طبیعت، به مخاطره میافتد و تحت تأثیر احساسات خویش در بعضی موارد قرار میگیرد.
سومین نوع فردی است که میتوان او را بزهکار اجتماعیشده نامید. این فرد دارای احساساتی میباشد که میتواند زمینهساز بزه کاری اجتماعی شود و همواره در زندگی اجتماعی خویش با اوضاع و حالتهای گوناگون مواجه میشود، اما شخصیت او تحت تأثیر این چنین حالات قرار نمیگیرد.
خوب است که قبل از وقوع پدیدههای جرم و سایر پدیدهها مانند مبتلا شدن افراد به اعتیاد و مواد مخدر از آنها جلوگیری شود.
بسیاری از این موارد از طریق اجتماع منتقل میشود چرا که نوجوانان و جوانان در آن زندگی میکنند.
نکته قابل توجهی که در عرصه شناخت این پدیده میتواند به ما کمک کند اصول و راه کارهای روان شناسی است.
شخصیت کودکان و هویت فرهنگی آنان در آینده منحیث یک نهاد اجتماعی زمینهساز انسانیت و شخصیت فرهنگی آنان در جامعه مدرنیزم است. بنابراین روان شناسانی که در مراکز طرح، تصمیمگیری و برنامهریزی در امور مشاوره و راهنمایی اجتماعی کار میکنند باید بتوانند از وقوع این پدیده «جرم» جلوگیری نموده، اصلاح و درمان نمایند.
استفاده از علوم
روان شناسی در مطالعه جرم و سایر پدیدههای روانی از رشتههایی مانند جامعهشناسی، حقوق و... کمک میگیرد. اساس و بنیاد مطالعات فروید و طرفداران مکتب او بر مبنای شخصیت، تشکیل، و تحولات اجتماعی انسان استوار است و نظرات او تا امروز در شخصیتشناسی، نقش بسیار اساسی و مهم دارد. به نظر فروید شخصیت انسان از سه نوع فرایند پویا و متعادل ساخته شده است: نهاد، من و فرامن. از زمانی که کودک، نخستین کلمات را با گفتن من و شما شروع میکند شخصیت او شکل گرفته و از آن به بعد رشد میکند. در مهارتهای زندگی و تصمیمگیری در چگونگی پیشبرد کارها و تعیین هدف باز هم به نخستین روزهای زندگی برمیگردد که شخصیت انسان چگونه شکل گرفته است.
روانشناسی جنایی ترجمهای است از ( Criminalpsychology) که ضمناً روان شناسی کیفری نیز گفته میشود،بنا به تعریف عبارت است از مطالعه و تحقیق در باب علل و ماهیت جرم و همچنین شخصیت مجرم و مطالعه احساس و انگیزه و همچنین حالات روانی خاص که سبب ایجاد جرم میگردد.
بنابر این در روانشناسی جنایی یا کیفری تجزیه و تحلیل حالات روانی مجرم مورد مطالعه قرار میگیرد.
روانشناسی جنایی در سالهای اخیر مورد توجه واقع وهمراه با پیشرفت سایر شعب روان شناسی بسط وتوسعه یافته است. سابقاً به هیچ وجه توجهی به علل جرم از نظر کیفیت روانی وحالات خاص مجرم مبذول نمیگردید و حتی جنون یا سایر عوارض شبیه آن نمیتوانسته از موجبات معافیت از مجازات باشد. علت آن هم این بود که در آن دوران برای صدور احکام کیفری فقط خود نفس جرم مورد توجه قضات قرار می گرفته نه حالات و نفسانیات مجرم. خوشبختانه به تدریج مراجع قانونی و محاکم دادگستری به کیفیت روانی مجرم توجه نموده و مساله مسئولیت در قبال جرم مطرح گردید و در بسیاری از موارد شخصیت مجرم مورد نظر قرار گرفت. امروزه مطالعه روانشناسی کیفری اهمیت خاص یافته و نقش آن در شناخت مجرم کاملاً آشکار شده است.
شخصیت عبارت است از جمیع احساسات و عواطف و انگیزهها و همچنین خلق و خوی که شخص را با محیط سازگار میسازد. بنابراین شخصیت در حقیقت کیفیتی است که سبب آشکار شدن خصوصیات خاص بشری شده و آنچه را که به نام صفات انسانی میخوانیم درحقیقت جزء شخصیت فرد به شمار می رود.
شاید بهترین فریضه و نظریه درباره شخصیت و رشد آن به وسیله دانشمند معروف اطریشی، پرفسور زیگموند فروید بیان گردیده که حتی نه تنها در مورد فشار عادی وشخصیت طبیعی مورد توجه است، بلکه از جهت شخصیت غیر عادی بخصوص در مسایل جنایی و پیشگیری از جرائم،جوابگوی بسیاری از نکات حساس است، مثلاً شخصیت افراد منحرف، افراد عصبی و افراد مجنون به وسیله فرضیات فروید بیان شده و به همین جهت علیرغم سپری شدن کم و بیش طولانی از زمان فروید ،نظریات او کماکان پابرجا بوده و بسیاری از کتب روانشناسی کیفری به این نظرات استناد مینمایند.
در سال 1895 فروید اولین الگوی سازمان شخصیتی را ارایه میدهد، بدین نحو که ضمیر بشر را به دو بخش خود آگاه و ناخودآگاه تقسیم می کند. بخش خودآگاه، قسمتی از سازمان شخصیتی است که در هر لحظه با محیط خارج ارتباط دارد. احساس افراد درباره محیط شامل مشاهدات، ادراک، تماس و تکلم و نظایر آنها بخش خودآگاه است.
بخش ناخودآگاه درمقابل قسمتی از سازمان شخصیتی فرد است که ظاهراً با محیط خارج ارتباطی نداشته و شامل کلیه انگیزهها، امیال و غرایز و احساس ابتدایی بشری است که جنبه حیوانی دارد. بین بخش خودآگاه و ناخودآگاه پردهای قرار دارد که به صورت سانسور فعالیت میکند وامکان دخول اندیشههای ناخودآگاه را به خودآگاه نمیدهد، مگر آنکه شرایط خاصی ایجاد گردد.
این الگو تا حدود سال 1911 مورد پذیرش بود. پس از آن فروید مفاهیم جدیدتری ابداع نمود و درعقاید خود تغییراتی داد.
در مفهوم جدید،فروید ضمیر بشر را شامل سه قسمت میداند.
نهاد ID نهاد عبارت از مخزنی است که غرایز و انگیزههایی را که جنبه ابتدایی دارند در خود جای میدهد بنابراین نهاد،شامل انگیزههای جنسی وپرخاشگری است، نیروهای نهاد به نام لیبید و معروف است که از اصل کسب لذت تبعیت میکند واین اصل در تمام افراد بشر وجود دارد و ما را به سوی کسب لذت و دوری از درد و الم سوق میدهد.
خود یا EGO دومین قسمت از شخصیت است که به تدریج در رشد و نمو کودک،وسایلی برای ارتباط با محیط در او به وجود میآورد که عبارتند از تحرک، تماس و تکلم، به جمیع این وسایل فروید نام (خود) گذاشت. باید گفت که وسایل ارتباطی با محیط که خود را تشکیل میدهند، تابع اصل یادگیری است و کیفیت تربیت و اجتماعی شدن در شکل دادن به این وسایل نقش اصلی را دارد.
فراخود یا من برتر بخشی از شخصیت است که نماینده اخلاق و صفات عالیه انسانی است.
بنابراین فراخود اکتسابی است وتحت تأثیر تعلیمات خود قرار می گیرد.
به منظور شناخت شخصیت مجرم و کیفیاتی که سبب ایجاد زمینه جرم می گردند الزاماً باید و اکنشهای عصبی و روانی را به گروههای متعددی تقسیم نمود.
ناهنجاریهای جنون، در این گروه از افراد واسطه فشارهای بسیار شدید روحی که جنبههای برونی یا درونی دارند، شخصیت فرد به کلی در هم شکسته شده و ضبط و کنترل رفتار، کردار و گفتار به کلی ساقط میگردد و این کیفیت در مورد فرد و حالات جنون یعنی جنون عضوی و جنون کنشی صادق است. به عبارت دیگر خواه علت ایجاد جنون، واکنشهای خاص جسمانی بوده و خواه روانی به هر حال شخص نسبت به رفتار خود مسئولیت نداشته و طبق نظر پزشک از مسئولیت ومجازات مبری خواهد بود.
اختلالات منش گروهی از ناهنجاریهای رفتار به واسطه رشد فراخود ظاهر میگردند و شخص توجهی به اخلاق وجدان و مقررات اجتماعی ندارد، از این جهت بسیاری از جرائم توسط این قبیل افراد ارتکاب مییابد. در عین آنکه فراخود رشد کافی ندارد، در غالب موارد این قبیل افراد را میتوان مسئول رفتار و اعمال خوددانست، زیرا در قبال قوانین محیطی و اجتماعی تا حدی احساس مسئولیت دارند.
نقیصههای عقلی به سه گروه تقسیم میشود، کور ذهنها، با بهره هوشی کمتر از 25 شدیدترین درجه کم هوشی را نشان میدهند اینها عقب ماندهتر از آن هستند که حتی بتوانند از خود مواظبت کرده خود را در مقابل خطرات روزانه حفظ کنند ممکن است در آتش بسوزند، به روی خود آب جوش بریزند و یا خانه خود را گم کنند.
کند ذهنها با بهره هوش بین 26تا 50 متوسط درجه کم هوشی رانشان میدهند، به طور کلی کند ذهنها موجوداتی وابسته به دیگران، شاد و خوشحال و دوست داشتنی هستند.
افراد کودن با بهرههوشی بین 50 تا 70 قابلیت آموزشی بیشتری دارند، هر چند این افراد نیز قادر به حل مشکلات زندگی نیستند ولی با آموزش میتوان آنها را آماده انجام کارهای ساده و پذیرش برخی مسئولیتها نمود کسانی که عقب ماندگی عقلی دارند در دوران کودکی مستعد اختلالات رفتاری بوده ودر بزرگسالی رفتارهای عجیب و یا اعمال هیستریک شدیدی را که دربرخی از بیماری های روانی مانند اسکیزو و فرنی جنون جوانی مشاهده می شود از خود نشان میدهند.
به هر ترتیب عوامل روانی در ارتکاب جرائم تأثیر فروانی داشته و دارد وهمین امر موجب ارتباط هر چه بیشتر حقوق جزا با علم روانشناسی کیفری میگردد.
کاربرد روانشناسی در عرصهء قانون - روانشناسي جنايي
«در حال حاضر، كاربرد روانشناسي در قلمرو قانون، توجه تمامي متخصصان زمينههاي تجربي و كاربردي روانشناسي را نسبت به خود معطوف كرده است و اين كاربردها آنقدر متنوعند كه محال است بتوان آنها را تحت يك عنوان ارائه كرد يا آنكه در يك اثر به تمامي آنها پوشش داد..... هدف اصلي اين اثر از سويي ارزشيابي پيامدهاي پژوهشهاي اخير روانشناسي جنايي در مقايسه با رويآوردهاي سنتي و از سوي ديگر، بررسي اصول و روشهاي مداخلههاي روانشناختي در مورد شهود، متهمان، مجرمان و متخلفان است....». اين مقدمه برگرفته از كتاب روانشناسي جنايي، اثر دكتر پريرخ دادستان، از روانشناسان برجسته ايراني است كه توسط سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها(سمت)، در 455صفحه در سال 1382 انتشار يافته است. كارنامه درخشان مؤلف در پژوهش، ترجمه و تأليف و جايگاه ويژة آثار وي در رديف منابع اصلي دروس دانشگاهي در زمينة روانشناسي، اين انتظار را كه اثري ممتاز در پيش روي علاقهمندان قلمروهاي روانشناسي بهكاربسته قرار گرفته است، موجه ميسازد. از زمان انتشار كتاب روانشناسي جنايي روانشاد دكتر علياكبر سياسي در سال 1343 تا انتشار اثر حاضر، يازده اثر(پنج ترجمه و شش تأليف) ديگر، با عناوين مختلف (روانشناسي جنايي، روانشناسي قضايي، روانشناسي كيفري، روانشناسي جرائم،....) به چاپ رسيدهاند كه به دليل اشكالهاي ساختاري و محتوايي يا حجم كتاب(براي درس دو واحدي) مناسب تدريس در دانشگاه نيستند. مروري بر اثر كتاب شامل پيشگفتار مؤلف، شش فصل، فهرست منابع، نمايه اسامي افراد و دو واژهنامه(فارسي به انگليسي و انگليسي به فارسي) است. در پيشگفتار، پس از بيان اجمالي از فرايند شكلگيري روانشناسي جنايي، هدف اصلي اثر تشريح شده و نماي كلي آن از خلال فصلها مرور شده است. به دانشجوياني كه اطلاعات زير بنايي لازم را در قلمروهاي روانشناسي باليني و روانشناسي مرضي، در دست ندارند، توصيه شده كه براي درك عميقتر اثر به مطالعه كتابهاي قلمروهاي مذكور بپردازند. در فصل اول، نخست به ارائه تعاريف جرم از سه ديدگاه قراردادي، تعارضي و تعاملينگر پرداخته شده است: اين سه نظريه جرمشناسي، بهرغم همپوشي برخي از جنبههاي نظري آنها، در حد خطوط كلي، مستقل از يكديگرند. بحث بعدي به تعريف و تاريخچه شكلگيري روانشناسي قضايي و روانشناسي جنايي اختصاص يافته است: شكلگيري تدريجي در پرتو روش تجربي و روش باليني. در قسمت چهارم اين فصل، كاربرد روانشناسي در قلمروهاي مختلف قضايي مورد بررسي قرار گرفته است: در دعويهاي حقوقي و تجاري، در مرحله تحقيق و بازپرسيهاي اوليه، در ارزيابي اظهارهاي متهمان و گواهان، و نقش قاضي پس از صدور حكم، ويژگيهاي روششناختي روانشناسي قضايي(جمعآوري اطلاعات، اجراي آزمونهاي روانشناختي) موضوع بحث پنجم است و با بحث در باب دادههاي آماري در مورد جرايم(آمارهاي رسمي، آمار جرايم مبتني بر خود گزارشدهي و نظرسنجي از قربانيان جرايم)، فصل اول پايان ميگيرد. در فصل دوم، ديدگاههاي مختلف در زمينه علتشناسي جرائم طرح شدهاند. در نظريههاي رواني- زيستشناختي، عوامل ژنتيك و جرم، نظريههاي زيستشناسي و عصبشناختي، رابطه ريختهاي بدني با شخصيت و جرم مورد بررسي قرار گرفتهاند. در ديدگاههاي روانپويشي به موضعگيري روانتحليلگري و نظريه دلبستگي پرداخته شده است. در نظريههاي يادگيري، نظريه دوفرايندي، يادگيري كنشي- ابزاري، نظريه يادگيري اجتماعي و نظريه همخواني افتراقي مورد بحث قرار گرفتهاند. چهارمين ديدگاه، ديدگاههاي شناختي است كه در چهارچوب آن، شكست در خودمهارگري، مفهوم مسند مهارگري، ادراك اجتماعي و نظريههاي مهارگري، پيگرفته شدهاند. تحول اخلاقي در مجرمان به شكل مستقل پس از ديدگاههاي شناختي آورده شده است. و بالاخره، تحت عنوان جرم در چهارچوب شخصيت، ابعاد شخصيت در نظريه آيسنك، رابطه اين ابعاد با جرم و نتايج پژوهشي به دست آمده در اين زمينه ارائه شدهاند. فصل سوم به موضوع اختلالهاي رواني و جرم اختصاص يافته است. در آغاز فصل پس از ذكر نكتههاي كلي، فراواني بيماريهاي رواني در مجرمان و فراواني جرم در بيماران رواني گزارش شدهاند. ارتباط انواع اختلالهاي رواني مانند روانگسيختگي، اختلالهاي خلقي، روان دردمندي (اختلال شخصيت ضداجتماعي) با جرم در ذيل اين بحث بررسي شده است. به دليل ارتباط ويژه رواندردمندي با جرم، جايگاه اين اختلال در مقوله اختلالهاي شخصيت و توصيف و ضوابط تشخيصي آن بر مبناي چهارمين مجموعه بازنگري شده تشخيصي و آماري انجمن روانپزشكي آمريكا (DSM IV-TR) برجسته شده است. در بخش پاياني فصل، رابطه معلوليت عقلي و جرم، از خلال ديدگاهها و پژوهشها مورد نظر قرار گرفته است. در فصل چهارم، به رويآوردهاي روانشناختي نسبت به جرائم وخيم پرداخته شده است. هسته اصلي بحث، جرايم خشونتآميز و جرايم جنسي است. در آغاز كوشش شده است كه معناي مفهوم پرخاشگري كه مبناي جرائم وخيم قرار ميگيرد، با ارائه تعاريف و نظريههاي روانشناختي و رفتارشناسي طبيعي (روانپويشي، رفتارشناسي طبيعي، رفتارنگري، نورفتارينگري، ناكامي- پرخاشگري) و زيستشناختي تصريح شود. سپس در بحث خشونت، رابطه خشونت با شخصيت، بستر اجتماعي خشونتزا، و برانگيختگي خشونت تحت تأثير محيط جسماني و مصرف الكل بررسي شدهاند. اعتياد و جرم، مواد توهمزا، مواد محرك، مواد مخدر و الكل عناوين بعدي فصل را تشكيل ميدهند. در نتيجهگيري از بخش نخست اين فصل، به روابط بين مصرف مواد و الكل با رفتار غيرقانوني از خلال گزارشهاي پژوهشي پرداخته شده است. بخش دوم فصل چهارم به انحرافها و جرائم جنسي اختصاص يافته است. پس از ارائه طبقهبندي اختلالهاي جنسي بر اساس DSM IV-TR، موقعيتهاي بروز تجاوز و ويژگيهاي روانشناختي تجاوزگران برشمرده شدهاند. در ادامه جرائم جنسي در رابطه با كودكان به بحث كشيده شده است. در پايان فصل، ديدگاههاي نظري درباره جرايم جنسي در مد نظر قرار گرفتهاند. روانشناسي شهادت و شهود و نقش روانشناس در دادگاه، عنوان فصل پنجم است. در آغاز، به بيان اجمالي سير تاريخي شهادت و شهود پرداخته شده است. سپس اهميت شهادت و نقش روانشناسي در تعيين ارزش و اعتبار شهادت، حافظه شاهد عيني و اداي شهادت مورد بررسي قرار گرفته است. حافظه شهود عيني در سطح دريافتهاي حسي و ادراك دادهها، عوامل مؤثر بر يادآوري رويدادها، ارزشيابيهاي روانشناختي شرايط اداي شهادت، و فرايند بازپرسيها، با مرور بر پژوهشها، تحليل شدهاند. سپس به بحث دوگانه صحت(دوري از اشتباه) و صداقت(احتراز از دروغ) شاهد از ديدگاه روانشناختي اشاره شده است. ارزشيابي اظهارات شهود و ارزشيابي اعتبار شاهد از مسائل مورد توجه در بحث صحت و صداقت هستند. در پايان اين فصل، به نقش تجربي، باليني، آماري و مشورتي روانشناس به عنوان كارشناس در دادگاه پرداخته شده است. در فصل پاياني(ششم) ، روشهاي پيشگيري و درمانگري مجرمان در قلمرو روانشناسي جنايي طرح شده است. در بحث پيشگيري از جرائم، پيشگيري اوليه و ثانويه با عطف به سه مقوله مداخلههاي زودرس، كاهش مداخلههاي قانوني و كاهش فرصتهاي ارتكاب جرم، مورد بررسي قرار گرفتهاند. در بحث درمانگري(پيشگيري ثالث) مجرمان با توجه به جهتگيريهاي نظري، روشهاي متفاوت مداخلههاي روانشناختي(روانپويشي، انسانينگري، رفتارينگري و شناختي-رفتاري)، ميزان و نوع اثربخشي هريك از روشها با تكيه بر نتايج پژوهشهاي مختلف بيان شدهاند. در پايان اين فصل، روشهاي درمانگري مجرمان جرايم وخيم(پرخاشگر، رواندردمندي و اختلال شخصيت ضداجتماعي، و مجرمان پرخاشگر) مورد بررسي قرار گرفته و شيوههاي پيشگيري از عود اختلال برجسته شدهاند. برجستگي اثر كتاب روانشناسي جنايي در ميان ديگر آثار ارزشمند مؤلف، واجد برجستگيهاي ويژهاي است. محتواي كتاب غني و به روز است: با بيش از 600 منبع، كه بالغ بر 85 منبع از 1990 تا 2001، كه تاريخ 16 منبع 2000 و 2001 است. نثر روان و شيواي كتاب و معادلسازيهاي دقيق و متناسب فارسي براي اصطلاحات تخصصي، اثر را خواندني و جذاب نموده است. سازماندهي فصول كتاب منطقي و به گستره موضوعها پوششي منطقي بخشيده است. در بررسي مسائل به جهتگيريهاي نظري جديد، و در ذكر يافتههاي پژوهشي به يافتههاي فراتحليلي، توجه لازم مبذول شده است. فصل پيشگيري و درمانگري پاسخگوي مناسبي براي مقاصد باليني است و به مخاطبان كتاب افزوده است. فهرست تفصيلي، نمايه اسامي، دو واژهنامه(انگليسي به فارسي و فارسي به انگليسي) و زيرنويسها، اهداف آموزشي كتاب را تأمين نموده است. كاستيهاي اثر بهرغم تقسيمبندي منطقي فصلهاي كتاب، طبقهبندي مباحث در فصلهاي دوم و چهارم نيازمند حك و اصلاح جزيي است. در فصل دوم، مبحث 6(تحول اخلاقي در مجرمان)، ميتواند در ذيل مبحث 5-4(نظريههاي مهارگري) قرار گيرد و براي مبحث 11 (فراواني جرائم جنسي و تجاوز) فصل چهارم، ميتوان «فراواني» را از عنوان اصلي حذف كرد و تحت عنوان 11-1(فراواني) طرح كرد. هرچند در فصل اول به موضوع آزمونهاي روانشناختي(عنوان 5-2) پرداخته شده است، اما افزودن فصلي تحت عنوان «پيشآگهي و ارزشيابي رفتار مجرمانه» پيش از فصل ششم، غناي بيشتري به اثر خواهد بخشيد. همچنين افزودن يك فصل انتهايي تحت عنوان «چشماندازهاي آينده»، اشتياق جستجوگري را در خوانندگان آيندهنگر دامن خواهد زد. همچنانكه مؤلف اثر نيز يادآور شده، دستيابي به آمار و ارقام دقيق و پژوهشهاي فاقد مشكلات روششناختي در داخل كشور به دشواري ممكن است. اين كه آثار علمي ايراني از تحليل مسائل كشور خويش بازمانند، كاستي تأمل برانگيزي است. از نظر شكلي، افزودن شمارة صفحهها در قسمت عناوين تفصيلي و تنظيم نمايه موضوعي، خوانندگان را ياري خواهد رساند. متأسفانه مانند ديگر آثار منتشر شده از سوي انتشارات سمت، در اثر حاضر نيز به جنبههاي زيباييشناختي صفحهآرايي كمتوجهي شده است. سخن آخر براي جامعه دانشگاهي، خاصه روانشناسان ايراني، انتشار كتاب روانشناسي جنايي اقدامي خجسته تلقي ميشود. انتظار ميرود اين كتاب در ميان ديگر آثار برجسته مؤلف، ارزش و اعتبار ويژهاي بيابد. كتاب روانشناسي جنايي كه براساس مقاصد آموزشي انتشار يافته است، ميتواند با اهداف آموزشي و كاربردهاي متفاوت مورد استفاده قرار گيرد. از اثر مورد نظر دانشجويان رشته روانشناسي در مقطع كارشناسي به عنوان يك منبع اصلي در درس روانشناسي جنايي، دانشجويان حقوق در مقطع كارشناسي ارشد براي درس روانپزشكي جنايي، ميتوانند بهرهمند گردند. علاوه بر اين، حقوقدانان، قضات و مسؤولين دستگاه قضايي با مطالعه كتاب ميتوانند با چشماندازهاي نوين روانشناختي در قلمرو قانون آشنا شوند. اميد است انتشار كتابهايي از اين دست، تعميق انديشهها در باب مسائل قضايي را در پي داشته باشد.
روانشناسی جنایی روانشناسی جنایی چیست ؟ ما برای اینکه بدانیم روانشناسی جنایی چیست، در ابتدا به تعریف کوتاهی از روانشناسی می پردازیم؛ اهداف روانشناسی را بیان می کنیم واز رشته ها دیگری که با روانشناسی جنایی تعامل دارند نام می بریم
تعریف روانشناسی: روانشناسی علم مطالعه رفتار و فرایندهای ذهنی است. ( Hockenbury & Hockenbury 2007 - p3 ) رفتار: به هر نوع پاسخ ارگانیزم که در مقابل محرک های درونی و بیرونی ارائه می شود رفتار می گوییم؛ که به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم و با ابزار قابل رویت است( اتکینسون و همکاران - ترجمه رفیعی : ص 287). فرایند ذهنی: به اندیشه ها، هیجان ها، احساس ها، و انگیزه هایی که افراد تجربه می کنند، فرایندهای ذهنی گفته می شود؛ که برای افراد دیگر به طور مستقیم قابل مشاهده نیست( همان منبع ). روانشناسان کوشش می کنند که انسان ها را به وسیله روش های علمی مورد مطالعه قرار دهند. هدف آن ها از این کار شامل توصیف، تبیین و پیش بینی رفتار های آدمی می شود. توصیف: شامل تعریف کردن وضع موجود و رفتارهای در حال حاضر افراد می شود؛ که بوسیله روش های علمی جمع آوری شده اند. تبیین: توضیح رفتار انسان بر اساس شرایط پیشایند یک واقعه یا رویداد ( ایروانی - ص 52 ). پیش بینی: توانایی پیش بینی کردن بعضی رفتارها در آینده با توجه به شرایط موجود.
تعریف روانشناسی جنایی: روانشناسی جنایی علم مطالعه ی شخصیت تبهکار و شناخت دلایل و انگیزه های تبهکاری است که این دلایل و انگیزه ها به شیوه های جامعه پذیری، اجتماعی شدن، تجربه های دوران کودکی و محیط زندگی و همچنین نقش ژنتیک و اختلالات روان شناختی در ایجاد شخصیت فرد تبهکار در هنگام اعمال جرم اشاره می کند. به بیان دیگر روانشناسی جنایی را می توان (( مطالعه ی علمی رفتار جنایی و فرایند های ذهنی ای که در ارتکاب جرم نقش دارند))، تعریف کرد( بارتول 1995 به نقل از ستوده و همکاران1384 ص 21 ). به رفتار هایی که مخالف با قوانین جامعه است رفتار جنایی گغته می شود. رفتار جنایی خود نوعی رفتار اجتماعی است. به هر گونه رفتاری که در بافت اجتماعی رخ می دهد و از دیدگاه روانشناسی اجتماعی مورد مطالعه قرار می گیرد رفتار اجتماعی گفته می شود. رفتار های اجتماعی بر اساس لیست بی پایانی از متغیرها شکل می گیرد. تعداد زیادی فاکتورهای مخصوص وجود دارد که تعاملات اجتماعی را به وجود می آورند. این فاکتورها به طور کلی در پنج دسته ی اصلی جای میگیرند: 1- رفتار و منش افراد دیگر. 2- شناخت های اجتماعی ( افکار، نگرش ها و حافظه ی ما در مورد افرادی که در اطراف ما هستند). 3- متغیرهای بوم شناختی ( به طور مستقیم و غیر مستقیم شامل محیط فیزیکی می شود). 4- زمینه های فرهنگی-اجتماعی که هنگام رفتار اجتماعی رخ می دهد. 5- جنبه های ماهیت زیست شناختی ما که مربوط به رفتار اجتماعی می شوند ( baron & byrn - 1987 - p 11)
موضوع روانشناسی جنایی موضوع روانشناسی جنایی با توجه به مسائل کلی تر روانشناسی عمومی، روانشناسی بالینی، روانکاوی، روانپزشکی مطالعه ی چگونگی تشکیل شخصیت مجرمان و علل و انگیزه های آن ها به هنگام وقوع جرم می باشد.
هدف های روانشناسی جنایی 1- اولین هدف روانشناسی جنایی شامل موضوع آن یعنی مطالعه و شناخت شخصیت مجرمان و علل و انگیزه های آن ها به هنگام وقوع جرم می شود. این خود سبب هدف بعدی روانشناسی جنایی که در ادامه آمده است می شود. 2- پیشگیری از وقوع احتمالی جرم به منظور کاهش تکرار جرم توسط افراد دیگر و همچنین تکرار جرم توسط مجرم فعلی که خود شامل موارد زیر می شود: الف- بازسازی، بازپروری و درمان مجرمان ب- بازپذیری اجتماعی و ادامه ی درمان مجرمان پ- سعی در برطرف نمودن عوامل اجتماعی مولد جرم که این سه مورد باید همزمان و به موازات هم به وسیله ی حمایت سازمان های مسئول اجرا شوند. 3- کمک به مَراجع قضایی برای به وجودآوردن قوانین جدید با توجه به مسائل اجتماعی، روانشناسی، فرهنگی، اقتصادی، دینی و بین المللی برای بهبود نسبی وضعیت جرم خیزی جامعه و مجرمین.
روانشناسی جنایی و علوم دیگر روانشناسی جنایی به دلیل سر و کار داشتن با مجرمان با رشته های دیگری نیز ارتباط دارد که همپوشی هایی نیز با آن ها دارد؛ که در ادامه به اختصار به آن ها اشاره می شود. انسان شناسی جنایی: انسان شناسی جنایی علم مطالعه ی ویژگی های جسمانی و اعمال و اعضای بدن در هنگام وقوع جرم است. زیست شناسی جنایی: علم بررسی جنبه های ژنتیک، سنخ شناسی زیستی و اثرات هورمون ها در هنگام ارتکاب جرم است. جامعه شناسی جنایی: جامعه شناسی جنایی جمعیت، نژاد، محیط و علل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جرم مجرم را مورد مطالعه قرار می دهد. کیفر شناسی ( علم زندانبانی ) : علم شناخت جرم و رده بندی آن و مدیریت زندان ها و فضاهای تأدیب و بازپروری مجرمین است.
رشته های جدید روانشناسی جنایی روانشناسی قضایی: روانشناسی قضایی به مطالعه ی رفتار های متهمان، شاهدان، تماشاگران و دیگر افراد حاضر در جلسات دادگاه و جلسات بازرپرسی قبل از دادگاه می پردازد. روانشناسی قانونی: روانشناسی قانونی برای صدور حکم نهایی در مورد متهمان با توجه به نظرات روانشناسی و بیماری شناسی و همچنین قوانین مربوطه، به قضات و شوراهای عالی قضایی کمک می کند. روانشناسی زندانبانی: روانشناسی زندانبانی با به وجودآوردن برنامه های تغییر رفتار به اصلاح و تربیت محکومین می پردازد و آن ها را برای بازگشت به محیط اجتماعی و زندگی مطلوب تر آماده میکند. .
روانشناسی جنایی شاخهای از دانش روانشناسی است که به امور روحی و روانی مربوط به جرم و بزهکاری میپردازد. کار روانشناسان جنایی معمولاً یافتن روشهایی برای پیشگیری از جنایت دوبارهٔ مجرمین باسابقه یا جنایتکاران دارای اختلال روحی است. از وظایف دیگر این گونه روانشناسان، تهیه کردن پروندههای روانشناختی برای بزهکاران باسابقه و پرسابقه و بررسی دلایل روحی و روانی این جنایتها است. ما برای اینکه بدانیم روانشناسی جنایی چیست، در ابتدا به تعریف کوتاهی از روانشناسی می پردازیم؛ اهداف روانشناسی را بیان می کنیم واز رشته ها دیگری که با روانشناسی جنایی تعامل دارند نام می بریم.
تعریف روانشناسی: روانشناسی علم مطالعه رفتار و فرایندهای ذهنی است. ( Hockenbury & Hockenbury 2007 – p3 ) رفتار: به هر نوع پاسخ ارگانیزم که در مقابل محرک های درونی و بیرونی ارائه می شود رفتار می گوییم؛ که به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم و با ابزار قابل رویت است( اتکینسون و همکاران – ترجمه رفیعی : ص ۲۸۷).
فرایند ذهنی: به اندیشه ها، هیجان ها، احساس ها، و انگیزه هایی که افراد تجربه می کنند، فرایندهای ذهنی گفته می شود؛ که برای افراد دیگر به طور مستقیم قابل مشاهده نیست( همان منبع ).
روانشناسان کوشش می کنند که انسان ها را به وسیله روش های علمی مورد مطالعه قرار دهند. هدف آن ها از این کار شامل توصیف، تبیین و پیش بینی رفتار های آدمی می شود. توصیف: شامل تعریف کردن وضع موجود و رفتارهای در حال حاضر افراد می شود؛ که بوسیله روش های علمی جمع آوری شده اند. تبیین: توضیح رفتار انسان بر اساس شرایط پیشایند یک واقعه یا رویداد ( ایروانی – ص ۵۲ ). پیش بینی: توانایی پیش بینی کردن بعضی رفتارها در آینده با توجه به شرایط موجود.
تعریف روانشناسی جنایی: روانشناسی جنایی علم مطالعه ی شخصیت تبهکار و شناخت دلایل و انگیزه های تبهکاری است که این دلایل و انگیزه ها به شیوه های جامعه پذیری، اجتماعی شدن، تجربه های دوران کودکی و محیط زندگی و همچنین نقش ژنتیک و اختلالات روان شناختی در ایجاد شخصیت فرد تبهکار در هنگام اعمال جرم اشاره می کند. به بیان دیگر روانشناسی جنایی را می توان (( مطالعه ی علمی رفتار جنایی و فرایند های ذهنی ای که در ارتکاب جرم نقش دارند))، تعریف کرد( بارتول ۱۹۹۵ به نقل از ستوده و همکاران۱۳۸۴ ص ۲۱ ). به رفتار هایی که مخالف با قوانین جامعه است رفتار جنایی گغته می شود. رفتار جنایی خود نوعی رفتار اجتماعی است. به هر گونه رفتاری که در بافت اجتماعی رخ می دهد و از دیدگاه روانشناسی اجتماعی مورد مطالعه قرار می گیرد رفتار اجتماعی گفته می شود.
رفتار های اجتماعی بر اساس لیست بی پایانی از متغیرها شکل می گیرد. تعداد زیادی فاکتورهای مخصوص وجود دارد که تعاملات اجتماعی را به وجود می آورند. این فاکتورها به طور کلی در پنج دسته ی اصلی جای میگیرند: ۱- رفتار و منش افراد دیگر. ۲- شناخت های اجتماعی ( افکار، نگرش ها و حافظه ی ما در مورد افرادی که در اطراف ما هستند). ۳- متغیرهای بوم شناختی ( به طور مستقیم و غیر مستقیم شامل محیط فیزیکی می شود). ۴- زمینه های فرهنگی-اجتماعی که هنگام رفتار اجتماعی رخ می دهد. ۵- جنبه های ماهیت زیست شناختی ما که مربوط به رفتار اجتماعی می شوند ( baron & byrn – 1987 – p 11)
موضوع روانشناسی جنایی موضوع روانشناسی جنایی با توجه به مسائل کلی تر روانشناسی عمومی، روانشناسی بالینی، روانکاوی، روانپزشکی مطالعه ی چگونگی تشکیل شخصیت مجرمان و علل و انگیزه های آن ها به هنگام وقوع جرم می باشد.
هدف های روانشناسی جنایی ۱- اولین هدف روانشناسی جنایی شامل موضوع آن یعنی مطالعه و شناخت شخصیت مجرمان و علل و انگیزه های آن ها به هنگام وقوع جرم می شود. این خود سبب هدف بعدی روانشناسی جنایی که در ادامه آمده است می شود.
۲- پیشگیری از وقوع احتمالی جرم به منظور کاهش تکرار جرم توسط افراد دیگر و همچنین تکرار جرم توسط مجرم فعلی که خود شامل موارد زیر می شود: الف- بازسازی، بازپروری و درمان مجرمان ب- بازپذیری اجتماعی و ادامه ی درمان مجرمان
پ- سعی در برطرف نمودن عوامل اجتماعی مولد جرم که این سه مورد باید همزمان و به موازات هم به وسیله ی حمایت سازمان های مسئول اجرا شوند. ۳- کمک به مَراجع قضایی برای به وجودآوردن قوانین جدید با توجه به مسائل اجتماعی، روانشناسی، فرهنگی، اقتصادی، دینی و بین المللی برای بهبود نسبی وضعیت جرم خیزی جامعه و مجرمین.
روانشناسی جنایی و علوم دیگر روانشناسی جنایی به دلیل سر و کار داشتن با مجرمان با رشته های دیگری نیز ارتباط دارد که همپوشی هایی نیز با آن ها دارد؛ که در ادامه به اختصار به آن ها اشاره می شود. انسان شناسی جنایی: انسان شناسی جنایی علم مطالعه ی ویژگی های جسمانی و اعمال و اعضای بدن در هنگام وقوع جرم است. زیست شناسی جنایی: علم بررسی جنبه های ژنتیک، سنخ شناسی زیستی و اثرات هورمون ها در هنگام ارتکاب جرم است.
جامعه شناسی جنایی: جامعه شناسی جنایی جمعیت، نژاد، محیط و علل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جرم مجرم را مورد مطالعه قرار می دهد. کیفر شناسی ( علم زندانبانی ) : علم شناخت جرم و رده بندی آن و مدیریت زندان ها و فضاهای تأدیب و بازپروری مجرمین است. رشته های جدید روانشناسی جنایی
روانشناسی قضایی: روانشناسی قضایی به مطالعه ی رفتار های متهمان، شاهدان، تماشاگران و دیگر افراد حاضر در جلسات دادگاه و جلسات بازرپرسی قبل از دادگاه می پردازد. روانشناسی قانونی: روانشناسی قانونی برای صدور حکم نهایی در مورد متهمان با توجه به نظرات روانشناسی و بیماری شناسی و همچنین قوانین مربوطه، به قضات و شوراهای عالی قضایی کمک می کند.
روانشناسی زندانبانی: روانشناسی زندانبانی با به وجودآوردن برنامه های تغییر رفتار به اصلاح و تربیت محکومین می پردازد و آن ها را برای بازگشت به محیط اجتماعی و زندگی مطلوب تر آماده میکند.
در روانشناسی جنایی ۲ مکتب وجود دارد که از مهمترین مکاتب این علم بشمار می آیند ۱- مکتب کلاسیک ۲- مکتب نئو کلاسیک
اعتقاد مکتب کلاسیک : مکتب کلاسیک اعتقاد دارد که انسانها داراری عقل و خرد هستند و در نتیجه آزادند تا بدنبال لذات خود باشند .این مکتب توسط جرمی بنتام و سزار بکاریا آغاز شد.این دو را باید طرفداران مجازات بعنوان بازدارنده ی جرم دانست. این مکتب به اراده ی انسان فقط معتقد است وبه عوامل محیطی معتقد نیستند.یعنی معتقدند انسان مسئول کارهایش می باشد.یعنی اگر کسی در راه خلافی افتاد و مقاومتی نکرد لذا خودش اینگونه خواسته تا مرتکب جرم شود.پس فرد باید به سزای اعمالش برسد. مکتب نئو کلاسیک :
این مکتب تفاوت چندانی با مکتب کلاسیک ندارد.تنها تفاوت آن در این است که در مکتب کلاسیک به آزادی و اختیار انسانها تاکید می شود و میگوید انسان بطور آزادانه رفتاری را انجام می دهد ولی نئو کلاسیکها می گویند که آزادی انسان در اثر عواملی مثل بیماری / بی لیاقتی / اختلالهای روانی یا دیگر موارد کاهش می یابد. مکتب نئو کلاسیک در اثر تاثیر نویسندگانی چون : ویکتور هوگو
ژرژ ساند و اوژون سو در مقابل نظریه ی عدالت مطلق بوجود آمد. مهمترین مکاتب و دیدگاه ها در روانشناسی جنایی ۱- مکتب اثبات گرایی : شامل ۳ نظریه پرداز بنام های الف ) سزار لمبروزو
ب ) انریکو فری ج ) رافائل گاروفلو و دیدگاه ها شامل ۱- دیدگاه جامعه شناختی :تاکید بر سن و نژاد ، جنس و … ۲- دیدگاه روان شناختی: محیط و شخصیت افراد را مهم می داند ۳- دیدگاه روانپزشکی
جنایتکاران بالفطره این افراد را سزار لمبروزو برای نخستین بار دسته بندی کرد و این نام را برایشان انتخاب نمود به گزارش های لمبروزو این افراد دارای مشخصات یکسان یا مشابهی هستند که اغلب غیر طبیعی قلمداد می شوند . این موارد عبارتند از ۱- جمجمه ی غیر طبیعی ۲- بینی پهن ۳-گوشهای بزرگ ۴- لبهای کلفت ۵-آرواره ی بزرگ ۶- گونه های استخوانی و برجسته
۷- چشمان مغولی و …….. مجرمان بالفطره دارای مشخصات مشابهی هستند که عبارتند از ۱- میل شدیدی به خالکوبی روی بدن دارند ۲- بازیهای بی رحمانه انجام می دهند ۳- در بازیهای کودکی نقش منفی یا خشن را انتخاب می کردند ۴- میگساری بیش از اندازه
۵- بدو بیراه گفتن (البته به زبان لاتی ) لمبروزو در یافت که قاتلان بالفطره رفتارهایی که نشان می دهند بیشتر مربوط به انسان های اولیه می باشد.در واقع در یافت که رفتار انسانی این افراد رشد نکرده است. طبقه بندی مجرمان از نظر لمبروزو ۱- مجرمان عادی یا حرفه ای: ۲- مجرمان اتفاقی:
۳- مجرمان هیجانی یا احساساتی ۴- مجرمان ضعیف و سست عنصر ۵- مجرمان دیوانه یا کم عقل ۶- مجرمان بالفطره سیمای قاتل هیجانی و عاطفی چگونه است ؟ این فرد غالبا مردی است ۲۵تا ۴۵ ساله.دارای هوش متوسط.اغلب پیشینه ی روانی یا قضایی ندارند.وی همسر ، فرزندان ، معشوقه یا رقیبش را می کشد.عملش به خودی خود و از پیش آماده شده نیست و دقت خاصی ندارد.او تحت تاثیر انگیزه ی آنی اقدام به قتل می کند.در نیمی از موارد قتل های خود را بخاطر الکل انجام داده اند.
تعریف و تحلیل جرم و جنایت:
. تعریف جرم و انواع آن:
جرم یا بزه عبارت است از عملی که قانون را نقض کند. به بیان دیگر هر عملی که دارای دو شرط زیر باشد، جرم است:
· رفتاری که بیش از حد قابل قبول مخرب باشد.
· رفتاری که کنترل آن از طریق احکام غیر رسمی به تنهایی دشوار باشد.
انواع جرم را به سادگی می توان به چهار دسته گروه بندی کرد : جرم های جانی؛ جرم های مالی؛ جرم های بدون قربانی؛ جرم های دولتمندان و قدرتمندان.
تحلیل جرم و جنایت از نگاه علوم مختلف:
دیدگاه جامعه شناختی:
این دیدگاه به ارتباط بین متغیر های مختلف رفتار جنایی مانند: سن، نژاد، جنس، وضعیت اجتماعی _ اقتصادی اهمیت می دهد و نیز ارتباطات بین فردی و سطح فرهنگ را که رابطه معناداری با انواع معینی از جرم دارد، نشان می دهد. دیدگاه جامعه شناسی، همچنین به عواملی که در محیط بر رفتار جنایی مؤثرند مانند: زمان، مکان، کیفیت وقوع جرم و نوع اسلحه به کار رفته نیز تأکید می کند.
جامعه شناسان بر این باورند که بررسی بزهکاری مانند سایر پدیده های اجتماعی در قلمرو جامعه شناسی قرار دارد و می توان آن را از نظر جامعه شناسی تفسیر و تبیین کرد. از نظر ایشان تبهکاری به وضعیت اجتماعی و فرهنگی جامعه های گوناگون بستگی دارد و چون پدیده ای طبیعی و عادی است، بنابراین نمی تواند با علل استثنایی به وجود بیاید، بلکه با ساخت هر اجتماع و فرهنگ خاص آن جامعه ارتباط مستقیم دارد و چون جرم نتیجه جریانهای گروهی و جمعی مهم اجتماعی است، وجود و ارتباط آن با ساخت اجتماع دائمی است.
جامعه شناسان جرم را در بطن نظریات مختلف تحلیل کرده اند و از آنجاکه تحلیل نظریات جامعه شناسان در این مطلب بررسی نمی شود، تنها به ذکر عناوین آن ها بسنده می کنیم که عبارتند از: نظریه فشارهای ساختاری، نظریه انتقال فرهنگی، نظریه تضاد، نظریه برچسب نظریه کنترل اجتماعی.
دیدگاه روان شناختی:
در این دیدگاه بر تمامی صفات روانی و ویژگی های شناختی افراد که باعث می شود، روان شناسان آن را به عنوان عامل مهمی در شناخت و کنترل رفتار در نظر گیرند اشاره می شود. همان طور که می دانیم کوشش برای پیداکردن الگوی ثابتی برای یک قاتل، تجاوزگر یا جامعه ستیز کار بیهوده ای است. روان شناسانی که در مراکز قانونی کار می کنند بیشتر بر متغیرهای شخصیت افراد تکیه دارند و آن را بهترین عامل در قضاوت بالینی می دانند یا روانکاوان معتقدند، باید ضمیر ناخودآگاه افراد را کاوش کرده و علل ناخود آگاه رفتار جنایی را پیدا کنیم.
در این راستا گرایشی در علوم روان شناسی به نام روان شناسی جنایی وجود دارد؛ روان شناسی جنایی علم مطالعة شخصیت تبهکار و شناخت علل و انگیزه های تبهکاری و نیز شیوه های جامعه پذیری و تجربه های دوران کودکی و محیط زندگی تبهکار و نقش ناخودآگاه او در ارتکاب تبهکاری است. به بیان دیگر روان شناسی جنایی را می توان مطالعة علمی رفتار جنایی و فرآیندهای ذهنی که در ارتکاب جرم نقش دارند، تعریف کرد. به رفتار مخالف با قوانین متعارف جامعه رفتار جنایی گویند. رفتار جنایی که با جرم و بزه نیز مترادف است، یک کنش ارادی انسانی است که از شخصی سر زده، زیرا او در موقعیتی قرار گرفته که با درک آن خود را مجاز به ارتکاب آن دانسته است؛ اما این کنش او برخلاف هنجارها و ارزش های متداول در جامعه است
هم چنین روان شناسان در تحلیل وقوع جرم، از مفهومی به نام اختلال شخصیت ضداجتماع کمک می گیرند. اصطلاح اختلال شخصیت ضد اجتماع توسط روان پزشکان و اغلب روان شناسان برای مجرمانی به کار برده می شود که در همنوایی با هنجارهای اجتماع شکست خورده اند و به قانون احترام نمی گذارند و رفتارهایی از خود نشان می دهند که به دستگیرشدن آن ها منجر می شود.
دیدگاه ژنتیکی و زیست شناختی:
برخی زیست شناسان معتقدند، تعدادی از مردم به لحاظ آناتومی ویژگی هایی دارند که در بین مجرمین مشترک است. این ویژگی های جسمانی می تواند چنین باشد: جمجمه غیرطبیعی، بینی پهن، گوش های بزرگ، لب های کلفت و گوشت آلود، آرواره بزرگ، گونه های استخوانی و برجسته و چشمان مغولی.
حتی برخی از زیست شناسان از نظر آناتومی بدن و نوع رفتارهای مجرمین ارتباطی را یافت کرده اند و جرم های ارتکابی هر تیپ را مشخص کرده ا ند:
بلند قد تنومند: جرم های ارتکابی این گروه بیشتر آدم کشی بدون تصمیم قبلی است.
بلند قد باریک: جرم های ارتکابی آدم کشی با تصمیم قبلی است (بیماری روانی آن ها معمولاً اسکیزوفرنی است)
کوتاه قد تنومند : جرم هایی نظیر آدم کشی، تجاوز و دزدی ناموس مرتکب می شوند (بیماری روانی آنان معمولاً جنون ادواری است)
جرم های آن ها آدم کشی، دزدی اموال و راهزنی است.
دیدگاه اقتصادی:
رویکرد اقتصاددانان به جرم و جنایت از دریچه منفعت – هزینه است؛ به همین دلیل انسان هنگامی مرتکب جرم می شود که هزینه آن از منافعش کمتر باشد. همچنین عوامل متعدد دیگری نظیر فقر، بیکاری، نابرابری در توزیع درآمد، صنعتی شدن شهرها و پدیده شهرنشینی بر وقوع جرم مؤثر است و تأثیرات آن در ایران نیز اندازه گیری شده است. حتی اقتصاددانان درجه تأثیرگذاری عوامل اجتماعی دیگری نظیر آموزش، مجازات های پیش گیری کننده و... را بر وقوع جرم اندازه گیری کرده اند.
برقراری امنیت، از جمله نیازهای ضروری توسعه هر جامعه ای، مطرح است؛ در این بین بروز پدیده شوم جرم و جنایت باعث تزلزل درپایه های امنیت و سلامت روانی شهروندان گشته و صدمات و هزینه های جدی را برای شهر و شهروندان به بار می آورد (سریرافراز ، 1388: 253).
رفتاری که کنترل آن از طریق احکام غیر رسمی به تنهایی دشوار باشد.
انواعجرمرابهسادگیمیتوانبهچهاردستهگروهبندیکرد : جرمهایجانی؛جرمهایمالی؛جرمهایبدونقربانی؛جرمهای دولتمندانوقدرتمندان(ستوده و همکاران،1376:2).
تحلیل جرم و جنایت از نگاه علوم مختلف:
دیدگاهجامعهشناختی:
این دیدگاه به ارتباط بین متغیر های مختلف رفتار جنایی مانند: سن، نژاد، جنس، وضعیت اجتماعی _ اقتصادی اهمیت می دهد و نیز ارتباطات بین فردی و سطح فرهنگ را که رابطه معناداری با انواع معینی از جرم دارد، نشان می دهد. دیدگاه جامعه شناسی، همچنین به عواملی که در محیط بر رفتار جنایی مؤثرند مانند: زمان، مکان، کیفیت وقوع جرم و نوع اسلحه به کار رفته نیز تأکید می کند. جامعه شناسان بر این باورند که بررسی بزهکاری مانند سایر پدیده های اجتماعی در قلمرو جامعه شناسی قرار دارد و می توان آن را از نظر جامعه شناسی تفسیر و تبیین کرد. از نظر ایشان تبهکاری به وضعیت اجتماعی و فرهنگی جامعه های گوناگون بستگی دارد و چون پدیده ای طبیعی و عادی است.(آیستیک، 1977: 3).
دیدگاه روان شناختی:
در این دیدگاه بر تمامی صفات روانی و ویژگی های شناختی افراد که باعث می شود، روان شناسان آن را به عنوان عامل مهمی در شناخت و کنترل رفتار در نظر گیرند اشاره می شود. همان طور که می دانیم کوشش برای پیداکردن الگوی ثابتی برای یک قاتل، تجاوزگریا جامعه ستیز کار بیهوده ای است. روان شناسانی که در مراکز قانونی کار می کنند بیشتر بر متغیرهای شخصیت افراد تکیه دارند و آن را بهترین عامل در قضاوت بالینی می دانند یا روانکاوان معتقدند،باید ضمیر ناخودآگاه افراد را کاوش کرده و علل ناخود آگاه رفتار جنایی را پیدا کنیم. در این راستا گرایشی در علوم روان شناسی به نام (روان شناسی جنای) وجود دارد؛ روان شناسی جنایی علم مطالعة شخصیت تبهکار و « روان شناسی جنایی » در این راستا گرایشی در علوم روان شناسی به نام شناخت علل و انگیزه های تبهکاری و نیز شیوه های جامعه پذیری و تجربه های دوران کودکی و محیط زندگی تبهکار و نقش ناخودآگاه او در ارتکاب تبهکاری است. به بیان دیگر روان شناسی جنایی را می توان (مطالعة علمی رفتار جنایی) و فرآیندهای ذهنی که در ارتکاب جرم نقش دارند، تعریف کرد(BartolT 1995: 7) به رفتار مخالف با قوانین متعارف جامعه (رفتار جنایی) گویند(ریموند، 1988: 12).
دیدگاه اقتصادی:
رویکرد اقتصاددانان به جرم و جنایت از دریچه منفعت – هزینه است؛ به همین دلیل انسان هنگامی مرتکب جرم می شود که هزینه آن از منافعش کمتر باشد. همچنین عوامل متعدد دیگری نظیر فقر، بیکاری، نابرابری در توزیع درآمد، صنعتی شدن شهرها و پدیده شهرنشینی بر وقوع جرم مؤثر است و تأثیرات آن در ایران نیز اندازه گیری شده است. حتی اقتصاددانان درجه تأثیرگذاری عوامل اجتماعی دیگری نظیر آموزش، مجازات های پیش گیری کننده و... را بر وقوع جرم اندازه گیری کرده اند(صادقی و همکاران، 1384: 6).
عوامل مؤثر بر بروز جرم و جنایت
نابرابری درآمدی:
یکی ازمهمترین عوامل تأثیرگذاربر جرم، نابرابری اقتصادی است. نابرابری اقتصادی عمدتاً از طریق نابرابری درآمدی مورد ارزیابی قرار میگیرد. ازجمله عوامل اثرگذار برای ایجاد پدیده جرم میتوان به نابرابری درآمدی اشاره کرد. زیرا نابرابری درآمدی بیان دهکهای جامعه منجر به ایجاد فاصله طبقاتی شده و افراد دهکهای پائین برای پرکردن شکاف طبقاتی از طریق عاملی روانی به نام حسادت دست به جرم میزنند.
نرخ بیکاری:
یکی از مهمترین و اثرگذارترین عوامل برایجاد جرم پدیده بیکاری است؛ زیرا بیکاری سبب فقر، نابرابری درآمد، مهاجرت، اختلاف خانوادگی و ... میشود.
فقر مطلق:
هرچند که نتایج معدودی از مطالعات به عدم وجود رابطه بین فقر و جرم یا حتی وجود رابطه منفی بین فقر و جرم دلالت دارد، اما به عقیده نکارندگان، فقر یکی از مؤثرترین عوامل در بروز جرم است. به این ترتیب که هنگامی که فرد در شرایط سوء تغذیه، عدم دسترسی به امکانات بهداشتی و آموزشی، عدم وجود سرپناه مناسب برای زندگی و شرایطی مشابه قرار گیرد، به ناچار گزینه فعالیتهای غیرقانونی (ارتکاب جرم) را انتخاب میکند.
صنعتی شدن و مهاجرت:
ازجمله عوامل اثرگذار، تغییر سریع روند صنعتی شدن و پدیده شهرنشینی و مهاجرت از روستا و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ است. افراد به واسطه عواملی ماندبیکاری، فقر مالی و آموزشی و ... اقدام به مهاجرت میکنند. زمانی که وارد کلان شهرها میشوند، به واسطه گسترده بودن محیط، احساس آزادی عمل و خود مختاری کرده و به اعمال ناهنجاریهای اخلاقی و جرم روی آورند. عامل مهاجرت به همراه خود، تنوع فرهنگها، ارزشها و معیارهای اجتماعی متفاوت را دارد و باعث ایجاد فشارهای اقتصادی زیادی درکشور میشود.
تجربه گذشته فرد:
چنانچه فردی در گذشته مرتکب جرم شده باشد، به علت پیداکردن چهره منفی درجامعه در بازار کار دچار مشکل میشود و از سوی دیگر، فردمجرم به دلیل پیدا کردن تجربه در اعمال مجرمانه خویش، هزینه اجرایی جرم را برای خودکاهش میدهد.
توان پلیسی و قضایی:
عوامل دیگری نظیر توان پلیسی و قضایی، احتمال دستگیری، میزان مجازاتها و مواردی مشابه می تواند تحت عنوان عامل بازدارندگی بیان شود. طبیعی است که هر چه توان امنیتی و قضایی در جامعهای بیشتر باشد، اعمال کارهای مجرمانه نیز کاهش خواهد یافت. وجود نیروهای پلیس آموزش دیده و خبره و همین طور ایجاد و اعمال قانونهای روزآمد، متناسب با جرائم میتواند تأثیری منفی بر ارتکاب جرم داشته باشد.
سایر عوامل:
خرده عوامل دیگری نظیر عوامل فرهنگی، مذهبی، جمعیتی (هرم سنی جمعیتی و جنسیت)، اختلافات خانوادگی و مواردی مشابه میتوانند ازطریق جابهجایی درآستانه اخلاقی انسان، انگیزه را برای جرم بوجود آورد(حسنی نژاد، 1384: 37).
طرح پیشگیری از ارتکاب جرم:
ایجاد محیط آرام و سالم در خانواده
تأمین محیط و مسکن مناسب
جلوگیری از تحریک جنسی فرزندان
تأمین نیازهای مادی و معنوی
تأمین آموزش و پرورش مناسب(طریقی، 1355: 14).
نتیجه گیری:
میل به موفقیت و برتری و علاقه به کسب قدرت و اهمیت از تمایلات طبیعی بشر است. حال اگر فردی در جامعه احساس کند که در شرایط ناعادلانه قرار دارد، دست به اعمالی میزند که در خلال آن بتواند خود را نشان دهد و برای دست یابی به حقی که برای او در نظر گرفته نشده، به سوی جرم کشیده میشود. در این حالت فرد، به امکانات و پاداشهایی که احساس میکند از او گرفته شده، متمرکز میشود و دست به جرم و جنایت میزند.
راهکار مورد نظر این است که به افراد نشان دهیم که نعمتهای الهی و استعدادهای ذاتی افراد مختلف متفاوت است و هرکس بنا بر موهبت محیط و ذاتی که خداوند برای او فراهم ساخته است، میتواند فعالیت کند و موجبات رشد و موفقیت خود را فراهم آورد. به عنوان مثال، اگر من نتوانستم از طریق تجارت کسب سود کنم شاید بتوانم از طریق کشاورزی درآمد بالاتری را کسب کنم. شاید بتوان ادعا کرد که تقویت عامل بازدارندگی از این طریق کم هزینهترین، کاراترین و سادهترین راه برای پیش گیری از وقوع جرم و جنایت است که باید مورد توجه جدی برنامه ریزان کشور قرار گیرد.
منابع:
آیسنیک، اچ.ج (1977) جرم و شخصیت؛ ترجمه پاشا شریفی، حسن و نجفی زند، تهران، انتشارات رهنما، 1375.
حسینی نژاد، مرتضی؛ بررسی علل و اقتصادی جرم در ایران با استفاده از یک مدل دادههای تلفیقی؛ مجله برنامه و بودجه، شماره 95، 37.
سریرافراز، محمد، پیش گیری از وقوع جرم و فعایت بسترساز برقراری جامعه ایمن- تهران؛ نشر شهر 1388.
ا براي اينکه بدانيم روانشناسي جنايي چيست، در ابتدا به تعريف کوتاهي از روانشناسي مي پردازيم؛ اهداف روانشناسي را بيان مي کنيم واز رشته ها ديگري که با روانشناسي جنايي تعامل دارند نام مي بريم.
تعريف روانشناسي:
روانشناسي علم مطالعه رفتار و فرايندهاي ذهني است. ( Hockenbury & Hockenbury 2007 - p3 )
رفتار: به هر نوع پاسخ ارگانيزم که در مقابل محرک هاي دروني و بيروني ارائه مي شود رفتار مي گوييم؛ که به صورت مستقيم و يا غير مستقيم و با ابزار قابل رويت است ( اتکينسون و همکاران - ترجمه رفيعي : ص 287).
فرايند ذهني: به انديشه ها، هيجان ها، احساس ها، و انگيزه هايي که افراد تجربه مي کنند، فرايندهاي ذهني گفته مي شود؛ که براي افراد ديگر به طور مستقيم قابل مشاهده نيست( همان منبع ).
روانشناسان کوشش مي کنند که انسان ها را به وسيله روش هاي علمي مورد مطالعه قرار دهند. هدف آن ها از اين کار شامل توصيف، تبيين و پيش بيني رفتار هاي آدمي مي شود.
توصيف: شامل تعريف کردن وضع موجود و رفتارهاي در حال حاضر افراد مي شود؛ که بوسيله روش هاي علمي جمع آوري شده اند.
تبيين: توضيح رفتار انسان بر اساس شرايط پيشايند يک واقعه يا رويداد ( ايرواني - ص 52 ).
پيش بيني: توانايي پيش بيني کردن بعضي رفتارها در آينده با توجه به شرايط موجود.
تعريف روانشناسي جنايي:
روانشناسي جنايي علم مطالعه ي شخصيت تبهکار و شناخت دلايل و انگيزه هاي تبهکاري است که اين دلايل و انگيزه ها به شيوه هاي جامعه پذيري، اجتماعي شدن، تجربه هاي دوران کودکي و محيط زندگي و همچنين نقش ژنتيک و اختلالات روان شناختي در ايجاد شخصيت فرد تبهکار در هنگام اعمال جرم اشاره مي کند. به بيان ديگر روانشناسي جنايي را مي توان (( مطالعه ي علمي رفتار جنايي و فرايند هاي ذهني اي که در ارتکاب جرم نقش دارند))، تعريف کرد( بارتول 1995 به نقل از ستوده و همکاران1384 ص 21 ).
به رفتار هايي که مخالف با قوانين جامعه است رفتار جنايي گغته مي شود. رفتار جنايي خود نوعي رفتار اجتماعي است. به هر گونه رفتاري که در بافت اجتماعي رخ مي دهد و از ديدگاه روانشناسي اجتماعي مورد مطالعه قرار مي گيرد رفتار اجتماعي گفته مي شود.
رفتار هاي اجتماعي بر اساس ليست بي پاياني از متغيرها شکل مي گيرد. تعداد زيادي فاکتورهاي مخصوص وجود دارد که تعاملات اجتماعي را به وجود مي آورند. اين فاکتورها به طور کلي در پنج دسته ي اصلي جاي ميگيرند: 1) رفتار و منش افراد ديگر. 2) شناخت هاي اجتماعي ( افکار، نگرش ها و حافظه ي ما در مورد افرادي که در اطراف ما هستند). 3) متغيرهاي بوم شناختي ( به طور مستقيم و غير مستقيم شامل محيط فيزيکي مي شود). 4) زمينه هاي فرهنگي-اجتماعي که هنگام رفتار اجتماعي رخ مي دهد. 5)جنبه هاي ماهيت زيست شناختي ما که مربوط به رفتار اجتماعي مي شوند ( baron & byrn - 1987 - p 11)
موضوع روانشناسي جنايي
موضوع روانشناسي جنايي با توجه به مسائل کلي تر روانشناسي عمومي، روانشناسي باليني، روانکاوي، روانپزشکي مطالعه ي چگونگي تشکيل شخصيت مجرمان و علل و انگيزه هاي آن ها به هنگام وقوع جرم مي باشد.
هدف هاي روانشناسي جنايي
1) اولين هدف روانشناسي جنايي شامل موضوع آن يعني مطالعه و شناخت شخصيت مجرمان و علل و انگيزه هاي آن ها به هنگام وقوع جرم مي شود. اين خود سبب هدف بعدي روانشناسي جنايي که در ادامه آمده است مي شود.
2) پيشگيري از وقوع احتمالي جرم به منظور کاهش تکرار جرم توسط افراد ديگر و همچنين تکرار جرم توسط مجرم فعلي که خود شامل موارد زير مي شود:
الف) بازسازي، بازپروري و درمان مجرمان
ب) بازپذيري اجتماعي و ادامه ي درمان مجرمان
پ) سعي در برطرف نمودن عوامل اجتماعي مولد جرم
که اين سه مورد بايد همزمان و به موازات هم به وسيله ي حمايت سازمان هاي مسئول اجرا شوند.
3) کمک به مَراجع قضايي براي به وجودآوردن قوانين جديد با توجه به مسائل اجتماعي، روانشناسي، فرهنگي، اقتصادي، ديني و بين المللي براي بهبود نسبي وضعيت جرم خيزي جامعه و مجرمين.
روانشناسي جنايي و علوم ديگر
روانشناسي جنايي به دليل سر و کار داشتن با مجرمان با رشته هاي ديگري نيز ارتباط دارد که همپوشي هايي نيز با آن ها دارد؛ که در ادامه به اختصار به آن ها اشاره مي شود.
انسان شناسي جنايي: انسان شناسي جنايي علم مطالعه ي ويژگي هاي جسماني و اعمال و اعضاي بدن در هنگام وقوع جرم است.
زيست شناسي جنايي: علم بررسي جنبه هاي ژنتيک، سنخ شناسي زيستي و اثرات هورمون ها در هنگام ارتکاب جرم است.
جامعه شناسي جنايي: جامعه شناسي جنايي جمعيت، نژاد، محيط و علل اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي جرم مجرم را مورد مطالعه قرار مي دهد.
کيفر شناسي ( علم زندانباني ) : علم شناخت جرم و رده بندي آن و مديريت زندان ها و فضاهاي تأديب و بازپروري مجرمين است.
رشته هاي جديد روانشناسي جنايي
روانشناسي قضايي: روانشناسي قضايي به مطالعه ي رفتار هاي متهمان، شاهدان، تماشاگران و ديگر افراد حاضر در جلسات دادگاه و جلسات بازرپرسي قبل از دادگاه مي پردازد.
روانشناسي قانوني: روانشناسي قانوني براي صدور حکم نهايي در مورد متهمان با توجه به نظرات روانشناسي و بيماري شناسي و همچنين قوانين مربوطه، به قضات و شوراهاي عالي قضايي کمک مي کند.
روانشناسي زندانباني: روانشناسي زندانباني با به وجودآوردن برنامه هاي تغيير رفتار به اصلاح و تربيت محکومين مي پردازد و آن ها را براي بازگشت به محيط اجتماعي و زندگي مطلوب تر آماده ميکند.
روان شناسی جنایی ترجمه ای است از C Criminalpsychology که ضمناً روان شناسی کیفری نیز گفته می شود,بنا به تعریف عبارت است از مطالعه و تحقیق در باب علل و ماهیت جرم و همچنین شخصیت مجرم و مطالعه احساس و انگیزه و همچنین حالات روانی خاص که سبب ایجاد جرم می گردد
روانشناسی جنایی ترجمهای است از (C Criminalpsychology) که ضمناً روان شناسی کیفری نیز گفته میشود،بنا به تعریف عبارت است از مطالعه و تحقیق در باب علل و ماهیت جرم و همچنین شخصیت مجرم و مطالعه احساس و انگیزه و همچنین حالات روانی خاص که سبب ایجاد جرم میگردد.
بنابر این در روانشناسی جنایی یا کیفری تجزیه و تحلیل حالات روانی مجرم مورد مطالعه قرار میگیرد.
روانشناسی جنایی در سالهای اخیر مورد توجه واقع وهمراه با پیشرفت سایر شعب روان شناسی بسط وتوسعه یافته است. سابقاً به هیچ وجه توجهی به علل جرم از نظر کیفیت روانی وحالات خاص مجرم مبذول نمیگردید و حتی جنون یا سایر عوارض شبیه آن نمیتوانسته از موجبات معافیت از مجازات باشد. علت آن هم این بود که در آن دوران برای صدور احکام کیفری فقط خود نفس جرم مورد توجه قضات قرار می گرفته نه حالات و نفسانیات مجرم. خوشبختانه به تدریج مراجع قانونی و محاکم دادگستری به کیفیت روانی مجرم توجه نموده و مساله مسئولیت در قبال جرم مطرح گردید و در بسیاری از موارد شخصیت مجرم مورد نظر قرار گرفت. امروزه مطالعه روانشناسی کیفری اهمیت خاص یافته و نقش آن در شناخت مجرم کاملاً آشکار شده است.
شخصیت عبارت است از جمیع احساسات و عواطف و انگیزهها و همچنین خلق و خوی که شخص را با محیط سازگار میسازد. بنابراین شخصیت در حقیقت کیفیتی است که سبب آشکار شدن خصوصیات خاص بشری شده و آنچه را که به نام صفات انسانی میخوانیم درحقیقت جزء شخصیت فرد به شمار می رود.
شاید بهترین فریضه و نظریه درباره شخصیت و رشد آن به وسیله دانشمند معروف اطریشی، پرفسور زیگموند فروید بیان گردیده که حتی نه تنها در مورد فشار عادی وشخصیت طبیعی مورد توجه است، بلکه از جهت شخصیت غیر عادی بخصوص در مسایل جنایی و پیشگیری از جرائم،جوابگوی بسیاری از نکات حساس است، مثلاً شخصیت افراد منحرف، افراد عصبی و افراد مجنون به وسیله فرضیات فروید بیان شده و به همین جهت علیرغم سپری شدن کم و بیش طولانی از زمان فروید ،نظریات او کماکان پابرجا بوده و بسیاری از کتب روانشناسی کیفری به این نظرات استناد مینمایند.
در سال ۱۸۹۵ فروید اولین الگوی سازمان شخصیتی را ارایه میدهد، بدین نحو که ضمیر بشر را به دو بخش خود آگاه و ناخودآگاه تقسیم می کند. بخش خودآگاه، قسمتی از سازمان شخصیتی است که در هر لحظه با محیط خارج ارتباط دارد. احساس افراد درباره محیط شامل مشاهدات، ادراک، تماس و تکلم و نظایر آنها بخش خودآگاه است.
بخش ناخودآگاه درمقابل قسمتی از سازمان شخصیتی فرد است که ظاهراً با محیط خارج ارتباطی نداشته و شامل کلیه انگیزهها، امیال و غرایز و احساس ابتدایی بشری است که جنبه حیوانی دارد. بین بخش خودآگاه و ناخودآگاه پردهای قرار دارد که به صورت سانسور فعالیت میکند وامکان دخول اندیشههای ناخودآگاه را به خودآگاه نمیدهد، مگر آنکه شرایط خاصی ایجاد گردد.
این الگو تا حدود سال ۱۹۱۱ مورد پذیرش بود. پس از آن فروید مفاهیم جدیدتری ابداع نمود و درعقاید خود تغییراتی داد.
در مفهوم جدید،فروید ضمیر بشر را شامل سه قسمت میداند.
نهاد ID نهاد عبارت از مخزنی است که غرایز و انگیزههایی را که جنبه ابتدایی دارند در خود جای میدهد بنابراین نهاد،شامل انگیزههای جنسی وپرخاشگری است، نیروهای نهاد به نام لیبید و معروف است که از اصل کسب لذت تبعیت میکند واین اصل در تمام افراد بشر وجود دارد و ما را به سوی کسب لذت و دوری از درد و الم سوق میدهد.
خود یا EGO دومین قسمت از شخصیت است که به تدریج در رشد و نمو کودک،وسایلی برای ارتباط با محیط در او به وجود میآورد که عبارتند از تحرک، تماس و تکلم، به جمیع این وسایل فروید نام (خود) گذاشت. باید گفت که وسایل ارتباطی با محیط که خود را تشکیل میدهند، تابع اصل یادگیری است و کیفیت تربیت و اجتماعی شدن در شکل دادن به این وسایل نقش اصلی را دارد.
فراخود یا من برتر بخشی از شخصیت است که نماینده اخلاق و صفات عالیه انسانی است.
بنابراین فراخود اکتسابی است وتحت تأثیر تعلیمات خود قرار می گیرد.
به منظور شناخت شخصیت مجرم و کیفیاتی که سبب ایجاد زمینه جرم می گردند الزاماً باید و اکنشهای عصبی و روانی را به گروههای متعددی تقسیم نمود.
ناهنجاریهای جنون، در این گروه از افراد واسطه فشارهای بسیار شدید روحی که جنبههای برونی یا درونی دارند، شخصیت فرد به کلی در هم شکسته شده و ضبط و کنترل رفتار، کردار و گفتار به کلی ساقط میگردد و این کیفیت در مورد فرد و حالات جنون یعنی جنون عضوی و جنون کنشی صادق است. به عبارت دیگر خواه علت ایجاد جنون، واکنشهای خاص جسمانی بوده و خواه روانی به هر حال شخص نسبت به رفتار خود مسئولیت نداشته و طبق نظر پزشک از مسئولیت ومجازات مبری خواهد بود.
اختلالات منش گروهی از ناهنجاریهای رفتار به واسطه رشد فراخود ظاهر میگردند و شخص توجهی به اخلاق وجدان و مقررات اجتماعی ندارد، از این جهت بسیاری از جرائم توسط این قبیل افراد ارتکاب مییابد. در عین آنکه فراخود رشد کافی ندارد، در غالب موارد این قبیل افراد را میتوان مسئول رفتار و اعمال خوددانست، زیرا در قبال قوانین محیطی و اجتماعی تا حدی احساس مسئولیت دارند.
نقیصههای عقلی به سه گروه تقسیم میشود، کور ذهنها، با بهره هوشی کمتر از ۲۵ شدیدترین درجه کم هوشی را نشان میدهند اینها عقب ماندهتر از آن هستند که حتی بتوانند از خود مواظبت کرده خود را در مقابل خطرات روزانه حفظ کنند ممکن است در آتش بسوزند، به روی خود آب جوش بریزند و یا خانه خود را گم کنند.
کند ذهنها با بهره هوش بین ۲۶تا ۵۰ متوسط درجه کم هوشی رانشان میدهند، به طور کلی کند ذهنها موجوداتی وابسته به دیگران، شاد و خوشحال و دوست داشتنی هستند.
افراد کودن با بهرههوشی بین ۵۰ تا ۷۰ قابلیت آموزشی بیشتری دارند، هر چند این افراد نیز قادر به حل مشکلات زندگی نیستند ولی با آموزش میتوان آنها را آماده انجام کارهای ساده و پذیرش برخی مسئولیتها نمود کسانی که عقب ماندگی عقلی دارند در دوران کودکی مستعد اختلالات رفتاری بوده ودر بزرگسالی رفتارهای عجیب و یا اعمال هیستریک شدیدی را که دربرخی از بیماری های روانی مانند اسکیزو و فرنی جنون جوانی مشاهده می شود از خود نشان میدهند.
به هر ترتیب عوامل روانی در ارتکاب جرائم تأثیر فروانی داشته و دارد وهمین امر موجب ارتباط هر چه بیشتر حقوق جزا با علم روانشناسی کیفری میگردد.